< زمستان 1386 - خواندنی ها
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خواندنی ها

گفتگو با خدا

 

خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟
پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و پاسخ داد:
زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟
من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می‌کند؟
خدا جواب داد....
اینکه از دوران کودکی خود خسته می‌شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.
اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می‌دهند و سپس پول خود را خرج می‌کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.
اینکه با نگرانی به آینده فکر می‌کنند و حال خود را فراموش می‌کنند به گونه‌ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می‌کنند.
اینکه به گونه‌ای زندگی می‌کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه‌ای می میرند که گویی هرگز نزیسته‌اند.
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت....
سپس من سؤال کردم:
به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد:
اینکه یاد بگیرند نمی‌توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می‌توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.
اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.
اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می‌برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.
یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین‌ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.
اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی‌دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.
اینکه یاد بگیرند دو نفر می‌توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.
باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
از وقتی که به من دادید سپاسگذارم
و افزودم: چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت...

 

فقط اینکه بدانند من اینجا هستم 

همیشه
http://www.reata.org/interview2.html


نوشته شده در دوشنبه 86/12/13ساعت 12:57 صبح توسط بیتا نظرات ( ) | |

 

شاگردی که شیفته ی استادش بود تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد .فکر می کرد اگر کارهای او را بکند فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد.
استاد فقط لباس سفید می پوشید شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید ، استاد گیاهخوار بود شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و فقط گیاه خورد . استاد بسیار ریاضت می کشید شاگرد تصمیم گرفت ریاضت بکشد و روی بستری از کاه خوابید .
مدتی گذشت . استاد متوجه تغییر رفتار شاگردش شد .رفت تا ببیند چه خبر است .شاگرد گفت : دارم مراحل تشرف را می گذرانم .سفیدی لباسم نشانه ی سادگی و جستجو است . گیاهخواری جسمم را پاک می کند . ریاضت موجب می شود که فقط به روحانیت فکر کنم .

استاد خندید و او را به دشتی برد که اسبی از آن می گذشت . بعد گفت : « تمام این مدت فقط به بیرون نگاه کرده ای در حالی که این کمترین اهمیت را دارد . آن حیوان را آنجا می بینی ؟ او هم موی سفید ، فقط گیاه می خورد و در اسطبلی روی کاه می خوابد . فکر می کنی قدیس است یا روزی استادی واقعی خواهد شد ؟

 کتاب : پدران ، فرزندان ، نوه ها اثر : پائولو کوئیلو


نوشته شده در دوشنبه 86/12/13ساعت 12:50 صبح توسط بیتا نظرات ( ) | |

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمردرا با ریش های بلند جلوی در دید.
به آنها گفت:" من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم."
انها پرسیدند:"آیا شوهرتان خانه است؟"
زن گفت:"نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته."
آنها گفتند:"پس ما نمی توانیموارد شویم."
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت:"برو وآنهابگو شوهرم آمده، بفرمایید داخل."
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند:"ما با هم داخل خانه نمی شویم."
زن با تعجب پرسید:"چرا!؟"یکی از پیرمرد ها به دیگری اشاره کرد و گفت:" نام او ثروت است."و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:" نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم."
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهر گفت:"چه خوب،ثروت را دعوت می کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود!"ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:" چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟ "
عروس خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:" بگذاریدعشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود."
مرد و زن  هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:"کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست."
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:"شما دیگر چرا می آیید؟"
پیرمرد ها با هم گفتند:" اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!"

http://www.sikhnet.com


نوشته شده در دوشنبه 86/12/13ساعت 12:47 صبح توسط بیتا نظرات ( ) | |

 انسان هم میتونه دایره باشه هم یه خط راست. تو می خوای چی کار کنی؟ ?تا ابد دور خودت بچرخی یا تا بی نهایت ادامه بدی؟
نوشته شده در یکشنبه 86/12/12ساعت 9:9 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

در جهان خدا هیچ اشتباهی روی نمی‏دهد و هیچ رویدادی تصادفی نیست. هیچ کسی به‏ سویت نمی‏آید، مگر آن‏ که هدیه ‏ای را برای تو به ارمغان آورد. چه شاکر باشی یا نباشی، خدا نعمت را برای تو می‏فرستد
نوشته شده در یکشنبه 86/12/12ساعت 9:3 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

تواناترین کلمه "دانش"است... آن را فراگیر. محکم ترین کلمه "پشتکار"است...آن را داشته باش. سمی ترین کلمه "غرور"است... بشکنش. سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی"است... مراقب آن باش. دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن. زیباترین کلمه "راستی"است... با آن روراست باش. زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش
نوشته شده در یکشنبه 86/12/12ساعت 9:1 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است وآنکه امروزش را درنمی یابد،هزار سال هم به کارش نمی آید
نوشته شده در شنبه 86/12/11ساعت 8:9 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

دوست داشتن رو باید از برگ یاد گرفت...چون وقتیکه زرد میشه،وقتی می افته وقتی میمیره باز هم پای همون درخته
نوشته شده در جمعه 86/12/10ساعت 4:0 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

مراقبه (مدیتشین) در زندگی روزمره : 

در اصل مراقبه روشی است که سراسر زندگی فرد را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و موجب می‌شود تا زندگانی فرد از موهبت بی‌همتای آن سرشار و مملو گردد. استفاده مداوم از مراقبه پویائی خاصی در فرد ایجاد می‌کند و به وی این امکان را می‌دهد تا از تمامی نیروهای درونی و بیرونی خود استفاده نماید و به یک فرد خلاق و سازنده تبدیل گردد و انسانی شود با ظرفیتهای پایان ناپذیر و دارای انرژی جسمی و روانی خاصی که باعث می‌شود تا سلامتی و تندرستی در وجودش لبریز شود. از انفاس خوش آن دیگران هم بهره می‌گیرند.

آشنایی با مراقبه و بکارگیری روشهای آن (انواع روشهای مراقبه) برای هر شخصی می‌تواند نقطه عطف و سکوی پرتابی باشد، به سوی کمال و وصل به ذات احدیت و سرچشمه نامحدود هستی. چرا که به فرد کمک می‌کند تا به فردی سرشار از امید و یابندگی تبدیل شود و در اوج سلامت جسمی و روحی قرار گرفته و پیروزی و کامیابی را در آغوش گیرد.

آثار زیستی مراقبه

تحقیقات گسترده‌ای در رابطه با اثرات زیستی و فیزیولوژیک مراقبه در بدن انجام گرفته است و مدارک روشنی وجود دارد که نشان می‌دهد رابطه مشخصی بین مراقبه و پاسخهای فیزیولوژیک بدنی وجود دارد.

اساسی‌ترین تاثیر مراقبه آرام شدن نسبی متابولیسم ، کم شدن نسبی مصرف اکسیژن و کم شدن تولید دی‌اکسید کربن است. این کاهشها به دلیل آرام شدن نسبی متابولیسم است، نه تنفس آرامتر یا کم‌عمق‌تر شدن آن.

در حالت مراقبه ضربان قلب هم کاهش می‌یابد و بطور متوسطه به سه ضربه در دقیقه می‌رسد.

همچنین با توجه به کاهش نسبت و میزان تنفس در مدت مراقبه غلظت اسید لاکتیک خون نیز کاهش سریعی نشان می‌دهد. سطح اسید لاکتیک خون بستگی به نگرانی و تنفس دارد و سطح پائین آن در موردهای تحت آزمایش در طول مدت مراقبه به احتمال قوی به حالت آرامش فرد مراقبه کننده بستگی دارد.

بر اساس نتایج تحقیقاتی انجام شده ، نشان داده شده است که مقاومت پوست در طول مدت مراقبه افزایش می‌یابد. در حالی که در حالت تنش و نگرانی، مقاومت پوست بسیار پائین می‌آید.

الگوی امواج مغزی در طول مدت مراقبه تغییراتی را نشان می‌دهد، بطوری که طول موج آلفا معمولا افزایش می‌یابد.

علت و چگونگی بروز این تغییرات هنوز در دست مطالعه و تحقیق است.

آثار روان شناختی مراقبه

نتایج تحقیقات در این زمینه نشان می‌دهد که افرادی که تکنیکهای مراقبه را تمرین می‌کنند، میزان بیشتری از سلامت روانی را دارا هستند. مقاومت بیشتری در برابر استرسها نشان می‌دهند، سطح اضطراب در آنها عمدتا پائین است و در شرائط بحرانی، نگرانی و ناراحتی متناسبی نشان می‌دهند. انواع بیماریهای روانی و به ویژه اختلالات روان تنی شیوع کمتری در آنها دارد و مواردی نیز با شروع تمرینات مراقبه، علائم بهبودی در این اختلالات نشان می‌دهد.

این افراد کم کم عزت نفس و اعتماد به نفس بیشتری نسبت به گذشته پیدا می‌کنند. توان پیگیری بیشتری در اهداف خود نشان می‌دهند. پرانرژی‌تر هستند و احساس رضایت و خرسندی بیشتر و عمیق‌تری نسبت به گذشته دارند. بطور کلی یافته‌های پژوهشی نشان می‌دهد که تمرین منظم مراقبه، ظاهرا بر رشد روان شناختی فرد اثر مثبت دارد. تقویت اراده، قدرت، حافظه و کاهش تنشها و استرسها از نتایج اساسی این تمرینات است.

مراقبه و روان درمانی

با توجه تغییرات فیزیولوژیک و تغییرات روان شناختی که به عنوان آثار تمرینات مراقبه شمرده می‌شوند، از آن به عنوان یک وسیله درمان برای بیماران و افراد مبتلا به مشکلات روحی می‌توان سود جست. از آنجا که اکثر اختلالات روان نژندی مثل اضطراب، حاصل عدم آرامش فرد و ناتوانی او در کنترل شرائط زندگی و در نتیجه شرائط روحی و فکری خود است، این تمرینات با تاثیری که روی حس کنترل و تسلط ورزی افراد می‌گذارند، درمان او را تسریع می‌کنند.

با انجام این تمرینات که نتیجه اساسی آن افزایش آگاهی فرد است، فرد درک کاملتری از شخصیت خود و پیرامون خود بدست می‌آورد. این شناخت او را در درک کاملتر مشکلات خود و حل آنها یاری می‌دهد و فرد بصیرت و بینش لازم را بدست می‌آورد. از این رو یافته‌های پژوهشهایی که متمرکز بر کاربرد این روش در درمان ناراحتیهای روحی بوده‌اند، حداقل در مورد اختلافاتی چون انواع اضطراب ، یاسها و ناامیدی‌ها و اختلالات روان تنی امیدبخش بوده‌اند

سایت رشد


نوشته شده در جمعه 86/12/10ساعت 3:49 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

خدا همان
زندگی است

پیام من خیلی ساده است
در زندگی کردن حد و مرزی برای خود قائل نباشید
با تمامیت وجود، شور و شوق و عشق
و نهایت احساس زندگی کنید
چرا که غیر از زندگی خدایی وجود ندارد
نیچه می گوید خدا مرده است
این حرف اشتباه است
برای اینکه خدایی که آنها می گویند هرگز وجود نداشته
که حالا بخواهد بمیرد
زندگی هست،همیشه بوده و خواهد بود این یعنی خدا
باز هم تکرار می کنم،بگذارید زندگی ذره ذره وجود شما را
فرا بگیرد و از آن آکنده شود
تأکید بعضی از مذاهب بر انکار زندگی و ترک دنیا بوده است
در حالی که من می گویم با شور و شوق زندگی کنید
آنها زندگی را نفی می کنند ولی من آنرا تصدیق می کنم
آنها می گفتند که زندگی چیزی است غیر واقعی و واهی
و تصویری انتزاعی از خداوند که انعکاسی از
ذهنیت خاص خودشان بود به انسان ارائه می دادند
و به پرستش این انعکاس ذهنی می پرداختند
و میلیونها نفر هم از آنها پیروی می کردند
ولی این کار غیر عاقلانه و دور از عقل سلیم است
آنها چیزی را که وجود داشت در ازای موجودی انتزاعی
که زاییده ذهنشان بود فدا می کردند
آنها در حقیقت خدا را به صورت یک لغت می پرستیدند
و آنرا واقعی می پنداشتند
زندگی واقعیت است،آنرا در ضربان قلب و در تپش نبض احساس می کنی
این واقعیت همه جا هست،در گلها ،در رودخانه ها
در ستاره ها
ولی آنها می گویند که اینها همه اش توهم است
برای آنها واقعیات زندگی و رویا از یک جنس هستند
آنگاه خدایی برای خود خلق می کنند
البته هر کس خدای منطبق با تصویر ذهنی خویش
برای همین است که هزاران جور خدا
و رب النوع به وجود آمده است
خداهایی با چهار سر،هزار دست و غیره
این دیگر به ذوق و سلیقه و قوه تخیل سازندگانِ آنها
بستگی دارد،انگار که مشغول بازی هستند
سپس به مسموم کردن ذهن دیگران مشغول می شوند
و به ترویج این مظاهر دروغین می پردازند
من می گویم که تنها حقیقت موجود همان زندگی است
و زندگی همان خداست چرا که همیشه و همه جا بوده است
و خواهد بود
بنابراین بگذار که زندگی با همه تنوع اشکال ابعاد و رنگها تو را فرا بگیرد
اگر از عهده این کار ساده بر بیایی
ساده،برای اینکه تنها کاریی که باید انجام دهی این است
که خودت را در جریان زندگی رها کنی
لازم نیست خودت را در رودخانه به جلو هل دهی
،بگذار که رودخانه خودش تو را به اقیانوس هدایت کند
رودخانه مسیر خودش را می شناسد
اوشو

نوشته شده در جمعه 86/12/10ساعت 3:35 عصر توسط بیتا نظرات ( ) | |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت